- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و مرثیۀ امام جعفر صادق علیهالسلام
منـبر شرف گرفت ز نـام مطهـرت صدهـا ابـوبـصیر گـدایـنـد بر درت هرکس نـشست چند دقـیقـه برابرت عیسی شدست از نفس ذره پرورت بالـم شکـسته حـال مرا روبـراه کن یا سیدی به خاک رهت هم نگاه کن ای منـشـاء نزول عـطای خـدای ما با تو گرفـت رنگ اجابت دعای ما خالیست در بقیع غریب تو جای ما هـستند زیـر دین شما حـوزههای ما خورشید علم حضرتتان را افول نیست جز تو کسی معلم فقه و اصول نیست اذنی بده که شیعـه محـزونـتان شوم عقلی بده که عاشق مجـنونتان شوم چشمی بده که زمزم و جیحونتان شوم یا ایها العـزیز که هارونـتـان1 شوم من را زلطف وارد هُـرم تـنور کن این رو سیاه را ز کرم غرق نور کن خـالی نرفـت دست گـدا از مقـابـلت بسته نشد بروی کسی درب منزلت ایـوب دست بـوس شـکـیـبایی دلـت هستند شیـعـیـان تو از فاضل گـلـت مـا زیـر دین جـعـفـر آل مـحـمـدیـم شاهـیم چون که نوکـر آل محـمـدیـم گنبد طلا و صحن تو در قلب شیعههاست در قلب ما حریم شما عین کربلاست هرلحظه اشک و سینه زنی روضهای بپاست گلدسته و ضریح تو چون مشهد الرضاست زائر که نیست دور و بر قبر خلوتت جز مادرت که آمده امشب زیارتت دشمن حریم خانهات آخر شکست آه پیش نگـاه خلق تو را دست بست آه یاد مدیـنه بر دل زارت نـشـست آه، در بین کوچه بند دلت را گسست آه یاد دمی که مـادر سادات را زدند.. یاس شکسته را وسط کوچهها زدند دنبال مرکـبی و تـوانی نمانده است پای پـیـاده قـوت جانی نـمانده است راهی برای اینکه بمانی نمانده است تاب و توان که روضه بخوانی نمانده است لبریز درد بودی و حالت خراب بود قلبت به یاد زینب و بزم شراب بود یـاد دمی که دور حـرم ازدحـام شد آل رســـول وارد بـازار شــام شــد اخت الحـسیـن وارد بـزم حـرام شد بالـش شکـسته از اثر سنگ بام شد داغی عجیب را به دل آسمان زدند پیش نگاه او به لبی خـیـزران زدند
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام جعفر صادق علیهالسلام
دوّمین بار است در شهر نبی، در سوخته خانۀ اَمنی به دست یک ستمگـر سوخته کمتر از خون گریه کردن حقّ این مرثیّه نیست آسـتــان صــادق آل پــیـمـبـر سـوخــتـه ارثِ زهـراییِ این آقاست که کـاشانهاش بین شهر مادری چون بیت مادر سوخته او نـمیسوزد میان شـعـلـهها و مـانـدهام با جسارت، عـدّهای گفـتـند کوثر سوخته آتشی که از در و دیوار بالا رفـته است بیگمان بر غـربت اولاد حـیدر سوخـته هم بلاهایی که مادر دیده پیرش کرده است هم دلش بهرِ بنی الزّهـرا مکـرّر سوخته شک ندارم هر زمانی آب دیـده، ساعتی گوشهای رفته به یاد حلق اصغر سوخته بسکه میپیچد به خود از سوزش زهر جفا پیکـرِ شیـخ الائـمّـه، پای تا سر سـوخـته چشمهای اهلبیتش کاسۀ اشک ست و خون بیشتر از هر کسی موسی بن جعفر سوخته سالـیانی پیش تر از قـومشان در کـربـلا خیمه و پیراهن و دامان و معجر سوخته
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام جعفر صادق علیهالسلام
دارم هــوای تـربـت شـیـخ الائــمّـه چـشمم به دست رحـمت شیخ الائمّه منّت خدایی را که ما را خلق کرده از خاک پای حـضرت شیخ الائـمّه اسلام ناب جعـفـری سرمایۀ ماست جـانـم فـدای نـهـضت شـیـخ الائـمّه شاگردهای مکـتبش روزی گرفـتند از بحث و علم و حکمت شیخ الائمه هرکس نمازش را سبک دارد بداند بیبهره است از رحمت شیخ الائمّه کونوا لنا زینا… ولی ای وای بر من یک عمر گـشتم زحـمت شیخ الائمّه با اینکه سربارش شدم دیدم کریم است آقــا شـدم بـا عـــزّت شـیـخ الائـمّـه میچسبد آخر یک جهادی در مدینه خـادم شـدن بـا دعـوت شیخ الائـمّه یک روز«دسته»میبرم در کوچههایش تـحـت لـوای «هـیـئت شیـخ الائـمّه» وقتش رسیده باز هم روضه بخوانم از دردهـا و غـربـت شـیـخ الائـمّـه دیروز حیدر دست بسته، بیعمامه، امـروز آمــد نــوبـت شـیـخ الائـمّـه پای برهنه پشت مرکب ها دویدن… …بُرده توان و طاقـت شیخ الائـمّه بر مو سفیدان ناسزا گفتن روا نیست کـردنـد هـتک حـرمـت شیخ الائـمّه صاحب عزای روضههای کربلا بود در روضه خم شد قامت شیخ الائمّه شکـر خـدا که دخـترش اینجا ندیـده در بین مـقـتـل غـارت شیـخ الائـمّه شکر خـدا که اهل بیتـش را نبردند بـازی نـشد با غـیـرت شیـخ الائـمّه
: امتیاز
|
تخریب قبور ائمّۀ بقیع علیهم السلام
یک روز ترس داشت جهان از نسیمشان از نــوع پـادشـاهـی روی گـلـیـمشـان از مـدت سـکـوت یـل خـیـبــری شـان از بخـشـش بـدون حـساب کـریـمشـان از یک سرِ بدون تن و لشکری بزرگ از قـامت به وقت عـبادت دو نـیـمشان از علمشان از آن همه شاگرد فقهشان مـوسای بین حـبـس ولیکـن کـلـیمشان از اقتدار حضرت سلطانشان به طوس از هـفت ساله مرد عـلیم و حکـیمشان از جـامـعـه به خاطـر نـوع زیـارتـش از اهـدنا الصراطِ فـقـط مـستـقـیـمشان از سُرّ من رَأی که هنوزاست بین حصر از مـاه بـین لـشکـر دشمن مـقـیـمشان از آن کسی که نیست به زعم جهانیان از قـسمتی که مانـده برای قـسـیـمشان امروز نیز ترس جهان از زیارت است از نـسخـۀ جـدیـدِ به طـرز قـدیـمشـان گیرم که در بقیع حرم شد خراب، نیست در نقشهها کجای جهان در حـریمشان
: امتیاز
|
تخریب قبور ائمّۀ بقیع علیهم السلام
دلـم با صـفـا از صفـای بـقـیع است غـریـبـه تـریـن آشـنـای بـقـیـع است دلـم چند سالی است کـاسه به دستی کـنـار کـریـمـان، گـدای بـقـیع است بـه آن انـزوای غـریـبـانـه سـوگـنـد شـکـسـته دل من بـنـای بـقـیع است فـقـط بغـض دارم، فـقط در سکـوتم دلـم پـشـت دیـوارهـای بـقـیـع است پــدر مـــادر مـن فـــدای مــدیــنـــه هـمه هـسـتی من فـدای بـقـیـع است ردِ بــال هـای هـــزاران فــرشــتــه به جا مانده در جای جای بقیع است ندارد نـیـازی به خـورشیـد هـرگـز که روشن ز خاکش فضای بقیع است کبوتر نه، زائر نه، خادم نه، اصلا پُر از هیچ کس آن سرای بقیع است! دگـر احـتـیـاجـی بـه روضـه نـدارد کـسی که سـر قـبرهای بـقـیـع است سوالی که تاریخ دارد جز این نیست: که آن قبر مخـفی کجای بقیع است؟ سـر قـبـر اُمُّ البـنـیـن رفـته هر کس به ما گـفـته بیت الـبکـاء بقـیع است
: امتیاز
|
تخریب قبور ائمّۀ بقیع علیهم السلام
هر چقدر این خاک، بارانخورده و تر میشود بیشتر از پیش تر جانـش معـطر میشود این حریم آسمانی گنبدش فیروزهای ست روز و شب مفروش با بال کبوتر میشود هر رواقـش آینه در آینه نـور است، نور صحن در صحنش صلات ظهر، محشر میشود دل تمنا میکند «باب الکرم» را، عاقبت با امـام مجـتـبی ایـنجـا مـیـسّر مـیشـود قال باقر، قال صادق مینـشیـند بر زبان دور تا دور حرم یک روز، منبر میشود کربـلا هـم میرسد اینجا لـبی را تر کند طرح سقاخـانهها روزی مـقـدّر میشود روضه خوان اینجا نشسته روضه خوانی میکند در دلم تـازه غـم و انـدوه مـادر میشود
: امتیاز
|
تخریب قبور ائمّۀ بقیع علیهم السلام
مرغ دل پَر میکشد گاهی مسافر میشود در حریمی که کبوتر نیز شاعر میشود از وفور نورها حیرت مکن غیر از بقیع چـار آیـیـنه کجـا با هم مجـاور میشـود روزگاری خواهد آمد همچو یاقوت کبود بین مردم تـربت این بقـعـه نادر میشود غربت این روزهایش را نبین، مثل نجف در جـوارش حوزۀ عـلـمیه دائر میشود گوش شیطان کر به زودی در مزار فاطمه مـدح مـولایم عـلـی ذکـر منـابر میشود تـازه از بـاب قـبــولـی زیـارت زائـرت تا که سیلی میخورد آسوده خاطر میشود یک سلام از دور، سهم ما کبوتر زادهها چشم دشمن کور، دل اینگونه زائر میشود
: امتیاز
|
تخریب قبور ائمّۀ بقیع علیهم السلام
مرغ جان ناله کند بابتِ تخریب بقیع زده آتش به دلم صحبتِ تخریب بقیع وحدت آن روز نشد یار، مسلمانان را تا اجانب نکـند جـرأت تخریب بقیع فـتـنه و توطـئۀ آل وهاب، آل سعود شیعه را شد سبب رقّت تخریب بقیع بنویسید به لوح جگـر و صفحۀ دل هشت شوال بُوَد ساعت تخریب بقیع گر جـوانان مدینه حرِکت میکردند چه کسی داشت مگر قدرت تخریب بقیع ننگ بر سستی عهد عرب سازشکار که بود غفـلتـشان علت تخریب بقیع سرت ای مهدی موعود سلامت بادا دهد آزار تو را محنت تخریب بقیع حامیان متوکـل به حـرم شعله زدند شد پس از کرب وبلا نوبت تخریب بقیع گنبدی بوده و گلدسته و صحن و حرمی به امامان سند حسرت تخریب بقیع دشمنان از حـرم آل عـلی میترسند رو بخوان قصّه و کیفیت تخریب بقیع بشکند دست کسانی که تعدّی کردند نسلشان قطع شود زآفت تخریب بقیع این ستم ریشه به تاریخ تـشیّع دارد سیزده قرن بُوَد قِـدمت تخریب بقیع
: امتیاز
|
تخریب قبور ائمّۀ بقیع علیهم السلام
خاکی که چون عرش خدا شأنش رفیع است بیبقعه درگاهی ست که نامش بقیع است بیش از نـیاز خـلـق اینجا جـامِ باده ست ازبس که این میخانه در باطن وسیع است اینجا قـیـامت را به خـلـوت میتوان دید زیرا که پنهان در دلش چندین شفیع است با چـار امـامـی که کـریـم بن الکریــمند حتّیٰ کرم در این حـرم عـبد مُطیع است مهمان همیشه کاسهاش سرشار فیض است آنجا که صاحب خانه را طبعی مَنیع است هـمـسـایـۀ مـکّـه ست وقـتـی که مـدیـنـه پس هرکه پابوسش میآید مُستطیع است زائـر! نـمیفـهــمـد زیـارت کرده یا نه! آنقـدْر که سِــیر زمان اینجا سَـریع است آیــنـدهاش را که تـصــوّر مـیکـنـم بـاز در ذهنم از این صحن تصویری بَدیع است بعد از ظهورِ حضرت مَعشوق، بیشک اینجا تمام فـصلهایـش چون رَبـیـع است با خاک یکسان کرده هرکس این حرم را روز قیام منـتـقـم، وضعـش فَجــیع است
: امتیاز
|
مناجات با امام زمان در مصیبت تخریب قبور ائمّۀ بقیع علیهم السلام
درد دل مـا بیتـو فـراوان شـده آقـا دلهـا همه امـروز پـریشان شده آقا بَـد مـیگـذرد زنـدگـی مــردم دنـیـا بیتـو هـمۀ سال، زمسـتان شده آقـا ای باب نجات همگان دست بجُنبان تو نـیـستی و بَـد شدن آسان شده آقا آرامـش دنـیای نـفـس گـیر، کجـایی بدجور جهان بیسر و سامان شده آقا حـال دل بـیـچـارۀ مـا تا تو نـبـاشی مانند بقیعی است که ویران شده آقا داده است به ما سوختگان جانِ دوباره رویای بـقـیعی که چراغـان شده آقا ای کاش نمیریم و بـبـیـنیم که آنجا چون کربـبلا یا که خراسان شده آقا
: امتیاز
|
تخریب قبور ائمّۀ بقیع علیهم السلام
خـانه خراب کـرده مـرا قبرِ خاکیاَت این روضه کُشته فاطمه را قبرِخاکیاَت شـاهِ کَـرَم؛ امـیـرِحَـرَم، صـاحبِ عَـلَم شد آتـشی به سـیـنـۀ ما قـبرِ خـاکیاَت افـتـاده سـایـۀ عَـلَـمَـت بـر سـَرَم ولـی بیسایهبان وُ صحن وُ سرا قبرِ خاکیاَت قابی به پیشِ زائرتان در زیارت است دیـوار وُ شـبهِ پـنجـرهها قـبرِخاکیاَت صحنِ چهار نورِخدا سوت وُ کور وُ تار سرفصل وُ متنِ روضۀ ما قبرِ خاکیاَت بـایـد بـمـیـرم از غـمِ اربـابِ بـیکـفـن دِق میدهد مرا به خـدا قـبرِ خاکیاَت بارانِ چـشمهایِ تَـرَم نـدبهخـوان شده شد ندبه خوان به امرِخدا قبرِ خاکیاَت
: امتیاز
|
تخریب قبور ائمّۀ بقیع علیهم السلام
شبیه این زمین درآسمانها آسمانی نیست ندارد وسعتی اما به وسع او جهانی نیست کریمان هرچه که دارند را وقف گدا کردند نگو اینجا چرا صحن و سرای آنچنانی نیست
: امتیاز
|
تخریب قبور ائمّۀ بقیع علیهم السلام
نه ضریحی، نه رواقی و نه سقّاخانهای چـشمها اینجـا نمیبـیـنند جـز ویـرانهای زائری اینجا نخواهد دید صحن و گنبدی کـفـتری پیدا نخـواهـد کرد آب و دانهای سنگ اگر باشد در اینجا آب خواهد شد دلش کوه خواهد بود اگر اینجا نلرزد شانهای چشمهایش ساغر خون دلش شد هر کسی بیصداکرده ست نـذر خاک ها پیمانهای روضه خواندن؛ گریه کردن؛ فاتحه ممنوع شد پاسخش چوب است وقتی که بجنبد چانهای روز و شب گرم طواف قبلههای خاکیاند با دو چـشم کاسۀ خـون دستۀ پـروانهای کافـران مأمور اجـرای امـور دین شدند قـبـله بـاز افـتاده در دست بت بیگـانهای عاقبت یک روز خواهد ساخت روی این قبور گـنبدی از شعـرهایش شاعـر فـرزانهای
: امتیاز
|
مناجات با امام زمان عج الله تعالی فرجه در عید سعید فطر
ای جـذبۀ ذیالحجّـه و شـور رمضانم در شادی شعبان تو غرق است جهانم تـقـدیـرِ مـرا نــور نـگـاه تـو رقــم زد بایـد که شب چـشـم تو را قـدر بـدانـم روی تو و خورشید، نه، روشنتر از آنی چـشم من و آیـینه، نه، حـیرانتر از آنم در ســایـۀ قــرآن نـگــاه تـو نـشـسـتـم باران زد و برخاست غبار از دل و جانم برخاست جهان با من برخاسته از شوق تـا حــادثــۀ نــام تـو آمــد بـه زبــانــم عید است و سعید است اگر ماه تو باشی ای جـذبۀ ذیالحجّـه و شـور رمضانم
: امتیاز
|
وداع با ماه مبارک رمضان
پایانِ مهمانی و دیگـر فـرصتی نیست دل کندن از این سفره کار راحتی نیست از خـوب هایِ خوب تا بـدهـایِ بد را قلباً پذیرفـتی و گـفـتی: دعوتی نیست! در سجدههایِ شکر چشمانم پُر از اشک دل بردن از چشم تو هم بد عادتی نیست وقتِ اذان افـتـاد سـمـت مـن نـگـاهـت داری هوایم را و جایِ حسرتی نیست ذکـرِ «لکَ صمتُ» دم افـطـار یعنی؛ «أنت إلهی» پس به شیطان رغبتی نیست از استجابت های تو بعـد از شبِ قدر؛ میگردم و در دست هایم حاجتی نیست «ألغوث» هایم نذرِ «خلصنا من ٱلنار» جوشن به تن دارم! خیالِ وحشتی نیست آوردم و بخـشیدی و شـرمنـده کـردی در اینکه «غفّار ٱلذنوبی» صحبتی نیست شرمندهام پس خط بزن با دست رحمت هرگونه عصیان را اگر که زحمتی نیست!
: امتیاز
|
وداع با ماه مبارک رمضان
با یا علی، خدا را با اشک چشم خواندم با فاطمه دعا را با اشک چشم خواندم وقت اذان مغرب، چشمم به سفره تا خورد آیات هل اتی را با اشک چشم خواندم دل مُـرده بـودم اما زنـده شدم دوبـاره تا ختم الانبیا را با اشک چشم خواندم دیـدم دلم گـرفـته، ذکـر حـسن گـرفـتم با دوست ربّنا را با اشک چشم خواندم وقتی در اوج گرما بیتاب و تشنه بودم سالار کـربلا را با اشک چشم خواندم فـوراً مرا خریـدند، هر بار پنج تن را پنهان و آشکارا با اشک چشم خواندم وقـتی دلم شکـست و یـاد حسین کردم با خویش روضهها را با اشک چشم خواندم عالم به گریه افتاد، تا شرح غارت آن مظلوم سر جدا را با اشک چشم خواندم حـتی کفـن نکـردند آن پـیکـر رهـا را جریان بوریا را با اشک چشم خواندم از غربتش زبانم وقتی به لکـنت افتاد باقـی ماجـرا را با اشک چشم خواندم
: امتیاز
|
وداع با ماه مبارک رمضان
دارد غـروب مـاه خـدا میرسد رفـیق پایان اشک و سوز و نوا میرسد رفیق تا اینکه مـاه لطـف خـدا میشود تـمام اتـمـام کـار اهـل بـکـا مـیرسد رفـیق مـاه خــدا تـجـلّـی پــرواز بـنـده اسـت پایان پَـر زدن به هـوا مـیرسد رفیق قطع یقین بدان که در این ماه؛ عاقبت با افـتخـار عـیـدی ما مـیرسد رفـیـق فـردا گــدا بـرای گــدایـی کـجـا رود؟ پـایـان کـار شاه و گـدا میرسد رفـیق این گریههای ما به خدا بینتیجه نیست برگ ضمانـتی ز رضا میرسد رفیق هرکس که راه و شیوه او خط رهبری است محشر به خدمت شهـدا میرسد رفیق هم عاقبت به خیر و هم اینکه شود عزیز هر کس به محضر علما میرسد رفیق بـاور کـنـیـد با نـظـر لـطـف فـاطـمـه روزی برات کرب و بلا میرسد رفیق بعد از سه ماه گریه برآن شاه تشنه لب باز این چه نوحه وچه عزا میرسد رفیق
: امتیاز
|
وداع با ماه مبارک رمضان
بهـتـرین فـصل دعـا بود نمیدانستم مـرغ آمین همه جا بود نـمیدانـستم یا كریم دل من سی شب و سی روز تمام در قـفـس بود و رها بود نمیدانستم ندهد فرصت گفتار به محتاج، کریم لطف، بیچون و چرا بود نمیدانستم عابر كوچۀ دلتنگی و حیـرت بودیم خانۀ دوست كجـا بود؟ نـمیدانـستـم و خدا را به علی! باز قسم خواهم داد صحبت از عشق خدا بود نمیدانستم
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند
اگر چه بنـدۀ غـافـل، اگر چه نـادانم به زیر دین تو هستم، همیشه میدانم دلیل دارد اگر چـشم من ندارد اشك مرا زمین زده این كـثرت گـناهـانم خراب كردهام و روز و شب كریم الصفح میان سجدۀ توبه تو را تو را خوانم دلی كه جای تو باشد سراسرش نور ست سیه شده دل من، چون رفیق شیطانم دروغ و غیبت و تهمت مریض كرده مرا طبیب من به علی پیش توست درمانم به غیر تو همه دنبال نفع خود هستند از اینكه دل نسپـردم به تو، پشیـمانم انیس واقعی من فقـط خودت هستی بدون نور حضور تو جسم بیجـانم كرم نما كه كریمی و واسعه الرحمه رسیـدهام به تـباهـی خـدای رحـمانم همیشه آرزویم بوده تا كه جان بدهم به راه مـهـدی زهـرا، امـام دورانـم بیا به جان حـسیـنت ردم نكـن مولا نگاه كن به فـقـیرت، شكـسته بنـیانم حسین گـفـتم و از نام او دلـم لـرزید بـیـاد كـربـبـلایـش دوبـاره گـریـانـم قسم به گریه زینب غروب عاشورا به لحظهای كه صدا زد قتیل عریانم
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضان و توسل به حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه
این روزهـا که زمـزمـۀ یـار مـیکـنـم خـیـلـی هــوای دیـدن دلــدار مـیکـنـم در مـاه مـغـفـرت نـشـد آقا بـبـیـنـمـت بـر بـیلـیـاقـتـی خـود اقـرار مـیکـنـم یک بـار هـم نـشـد بـنـشیـنـم کـنـار تو از بس که بر معاصیام اصرار میکنم این نفس سر کش از چه رهایم نمیکند؟! این چه گناهی است که تکرار میکنم؟! بار خـطـا کُـمـیـت مرا لـنگ میکـنـد طیّ طـریق را ز چه دشوار میکنم؟! این تحبس الدّعا شدنم بیسبب که نیست از بس که رو به سفـرۀ اغـیار میکنم گفتم به خود که حدّ اقل ای کریم شهر یک شب کنار سفرهات افـطار میکنم فـهـمـیدهای به درد تو آقا نـمـیخـورم زیـرا خـلاف امـر تو رفـتـار مـیکـنم من نوکـر تو هستم و محـتاج لطف تو خود را به تو همیشه بـدهکـار میکنم دل را که حجم معصیت آن را گرفته است با اشک های روضه سبک بار میکنم خـون جگـر ز دیـده سرازیـر میشود وقـتی که یـاد کـوچه و دیـوار میکـنم سیلی ز روی پوشیه دردش چگونه است؟! این درد را به جان خود اظهار میکنم
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه
احـیـا بـگـذشت و شب دیـدار نـیامد این جمعه هم از دست شد و یار نیامد دل خون شد و یوسف سر بازار نیامد بس دیـده به ره مانده و دلـدار نیامد چشمان به ره مانده سراغ از که بگیرند وقت است که جامانده ز هجر تو بمیرد سخت است که از محضر تو دور بمانم وز روی چو خورشید تو مهجور بمانم تا کی ز فـرامیـن تو مـعـذور بـمانم در دوستیات وصلـۀ ناجـور بـمانم عمری ز رهت مانـدهام و عـار ندارم حـتـی بـه سـحـر دیـدۀ بـیــدار نــدارم اعمال من مُدعی انگار خراب است با روزۀ نا خالص من کار خراب است حالا دل من لحظه افطار خراب است حال سحرم همچو شب تار خراب است اصلا نکند نیـمه شبـم مال خـدا نیست یا چشم و دلم هیچ به دنبال خدا نیست هم سفرۀ ذکر تو نشد یک سحر من قـرآن شب احـیا نـشد، تـاج سر من توبه ز قنوتی که نشد بال و پَـر من یک بار حـلال تو نشد چـشم تر من العـفـو من انـگـار فـراتر ز لـبم نیست مرضی رضای تو مگر نیمه شبم نیست در پیش نگاه تو از این روی خجل؛ آه از دست و زبان و قدم و دیده و دل؛ آه از تـنگی و از تـیرگی خانۀ گـل؛ آه در لحظۀ یاری تو از حال کسل؛ آه ای وای اگــر از ره تـو بــاز بــمــانـم در باز کـن آن گونه که هـمراز بـمانم مُردیم ز هجـران تو ای یار کجایی گـفـتـیم سحـر، یا دم افـطـار بـیـایـی ای کـاش کـمی بـا دل ما راه بـیایی همراه نخواهی مگر ای کرب و بلایی؟ یک بار بخـوان نوکر بیچاره خود را رسوا مکـن این عـاشق آوارۀ خود را
: امتیاز
|